خطبه امام سجاد علیه السلام در مسجد شام

یکی از حساس ترین سخنان امام سجاد علیه السلام که تحولی عظیم در بینش مردم نسبت به امویان ایجاد کرد و معادلات یزید را بر هم زد و خط مشی او را نسبت به اهل بیت علیهم السلام کاملاً تغییر داد خطبه ای است که آن حضرت در جمع مردم و رجال سیاسی و دینی شام ایراد کردند. این خطبه که در مسجد شام ایراد گردیده اوج موفقیت امام سجاد علیه السلام در ابلاغ رسالت و تبلیغ عاشورا و تداوم خط شهیدان کربلاست.

در این مجلس یزید ملعون به یکی از خطیبان درگاهش دستور داد تا به مذمت علی علیه السلام و اولادش و به توجیه و تمجید فجایع عاشورا اقدام نماید. خطیب پس از اینکه بر فراز منبر رفت و حمد و ثنای خداوند را بجای آورد فوق العاده از حضرت علی(ع) و امام حسین(ع) غیبت و بدگوئی کرد و نسبت به بزرگداشت معاویه و یزید سخنانی طولانی گفت و آن ها را به هر عمل نیکوئی نسبت داد.

در این حال امام سجاد(ع) بر آن خطیب فریاد زد و فرمود: ای خطیب، وای بر تو! رضایت مخلوق را بوسیله غضب خالق خریدی. اینک جایگاه خود را در آتش شعله ور دوزخ آماده بنگر و خود را برای آنجا آماده ساز!

آنگاه حضرت به یزید فرمود:

آیا اجازه می دهی من هم با مردم سخن بگویم؟

اما یزید به دلیل ترسی که از افشاگری های امام و نفوذ کلام ایشان داشت به این کار رضایت نداد.

در این حال معاویه پسر یزید به پدرش گفت: خطبه این مرد چه تأثیری دارد؟ بگذار تا هر چه می خواهد، بگوید.

یزید در جواب پسرش گفت: شما قابلیت های این خاندان را نمی دانید، آنان علم و فصاحت را از هم به ارث می برند، از آن می ترسم که خطبه او در شهر فتنه بر انگیزد و وبال آن گریبان گیر ما گردد.

اما مردم شام با اصرار فراوان از یزید خواستند تا امام سجاد علیه السلام نیز به منبر برود

بالاخره در اثر پافشاری شامیان، یزید موافقت کرد که امام علیه السلام به منبر برود.

حضرت سجاد علیه السلام پس از اینکه بر فراز منبر رفت به گونه ای سخنرانی نمود که چشم عموم مردم گریان و قلب آنان ترسان شد. ایشان پس از حمد و ثنای الهی فرمودند:

أَيُّهَا النَّاسُ أُعْطِينَا سِتّاً وَ فُضِّلْنَا بِسَبْعٍ.

 
اى مردم! خداوند به ما ۶ خصلت عطا فرموده و ما را به ۷ ويژگى بر ديگران فضيلت بخشيده است.

 
أُعْطِينَا الْعِلْمَ وَ الْحِلْمَ وَ السَّمَاحَةَ وَ الْفَصَاحَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمَحَبَّةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ.

 
علم، بردبارى، سخاوت، فصاحت، شجاعت و محبت در قلوب مؤمنين را به ما ارزانى داشت

 
وَ فُضِّلْنَا بِأَنَّ مِنَّا النَّبِيَّ الْمُخْتَارَ مُحَمَّداً وَ مِنَّا الصِّدِّيقُ وَ مِنَّا الطَّيَّارُ وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ أَسَدُ رَسُولِهِ وَ مِنَّا سِبْطَا هَذِهِ الْأُمَّةِ.

 
و ما را بر ديگران برترى داد به اينكه پيامبر بزرگ اسلام، صديق، جعفر طيار، شير خدا و شير رسول خدا (ص) و امام حسن و حسین (ع) دو فرزند بزرگوار رسول اكرم (ص) را از ما قرار داد.

 
مَنْ عَرَفَنِي فَقَدْ عَرَفَنِي وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفْنِي أَنْبَأْتُهُ بِحَسَبِي وَ نَسَبِي.

 
(با اين معرفى كوتاه) هر كس مرا شناخت كه شناخت و براى آنان كه مرا نشناختند با معرفى پدران و خاندانم خود را به آنان می‌شناسانم.

 
أَيُّهَا النَّاسُ أَنَا ابْنُ مَكَّةَ وَ مِنَى

اى مردم! من فرزند مكه و منا هستم.

 
أَنَا ابْنُ زَمْزَمَ وَ الصَّفَا.

 
من فرزند زمزم و صفا هستم.

 
أَنَا ابْنُ مَنْ حَمَلَ الرُّكْنَ بِأَطْرَافِ الرِّدَا.

 
من فرزند كسى هستم كه حجر الاسود را با رداى خود حمل و در جاى خود نصب فرمود.

 
أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ ائْتَزَرَ وَ ارْتَدَى.

 
من فرزند بهترین کسى هستم که (براى حج) لباس پوشید

 
أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنِ انْتَعَلَ وَ احْتَفَى.

 
من فرزند بهترین کسى ام که (براى طواف) پا برهنه شد

 
أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ طَافَ وَ سَعَى.

 
من فرزند بهترين طواف و سعى كنندگانم.

 
أَنَا ابْنُ خَيْرِ مَنْ حَجَّ وَ لَبَّى.

 
من فرزند بهترين حج گزاران و تلبیه گويان هستم.

 
أَنَا ابْنُ مَنْ حُمِلَ عَلَى الْبُرَاقِ فِي الْهَوَاءِ.

 
من فرزند آنم كه بر براق سوار شد.

 
أَنَا ابْنُ مَنْ أُسْرِيَ بِهِ مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى.

 
من فرزند پيامبرى هستم كه در يك شب از مسجد الحرام به مسجد الاقصی سير كرد.

 
أَنَا ابْنُ مَنْ بَلَغَ بِهِ جَبْرَئِيلُ إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى.

 
من فرزند آنم كه جبرئیل او را به سدرة المنتهى برد

أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى أَنَا ابْنُ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى.

 
من فرزند محمد مصطفى و على مرتضی هستم

 
أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِيمَ الْخَلْقِ حَتَّى قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ.
من فرزند كسى هستم كه بينى گردنكشان را به خاک ماليد تا به كلمه توحيد اقرار كردند.

 
أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ بِسَيْفَيْنِ وَ طَعَنَ بِرُمْحَيْنِ

 
من پسر آن كسى هستم كه برابر پيامبر با دو شمشير و با دو نيزه مى‌ جنگيد.

 
وَ هَاجَرَ الْهِجْرَتَيْنِ وَ بَايَعَ الْبَيْعَتَيْنِ
و دو بار هجرت و دو بار بيعت كرد

 
وَ قَاتَلَ بِبَدْرٍ وَ حُنَيْنٍ وَ لَمْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ طَرْفَةَ عَيْنٍ.

 
و در بدر و حنين با كافران جنگيد و به اندازه چشم بر هم زدنى به خدا كفر نورزيد.

 
أَنَا ابْنُ صَالِحِ الْمُؤْمِنِينَ وَ وَارِثِ النَّبِيِّينَ وَ قَامِعِ الْمُلْحِدِينَ وَ يَعْسُوبِ الْمُسْلِمِينَ وَ نُورِ الْمُجَاهِدِينَ وَ زَيْنِ الْعَابِدِينَ وَ تَاجِ الْبَكَّائِينَ

من فرزند صالح مؤمنان و وارث انبيا و از بين برنده مشركان و امير مسلمانان و فروغ جهادگران و زينت عبادت كنندگان و افتخار گريه كنندگانم.

 
وَ أَصْبَرِ الصَّابِرِينَ وَ أَفْضَلِ الْقَائِمِينَ مِنْ آلِ يَاسِينَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ.

 و من فرزند بردبارترين بردباران و افضل نمازگزاران از اهل بیت پيامبر هستم.

 
أَنَا ابْنُ الْمُؤَيَّدِ بِجَبْرَئِيلَ الْمَنْصُورِ بِمِيكَائِيلَ 
من پسر آنم كه جبرئيل او را تأييد و ميكائيل او را يارى كرد.

 
أَنَا ابْنُ الْمُحَامِي عَنْ حَرَمِ الْمُسْلِمِينَ وَ قَاتِلِ الْمَارِقِينَ وَ النَّاكِثِينَ وَ الْقَاسِطِينَ وَ الْمُجَاهِدِ أَعْدَاءَهُ النَّاصِبِينَ
من فرزند آنم كه از حریم مسلمانان حمايت فرمود و با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگيد و با دشمنانش مبارزه كرد.
وَ أَفْخَرِ مَنْ مَشَى مِنْ قُرَيْشٍ أَجْمَعِينَ
من فرزند بهترين قريشم.

 
وَ أَوَّلِ مَنْ أَجَابَ وَ اسْتَجَابَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
من پسر اولين كسى هستم از مؤمنين كه دعوت خدا و پيامبر را پذيرفت.

 
وَ أَوَّلِ السَّابِقِينَ وَ قَاصِمِ الْمُعْتَدِينَ وَ مُبِيدِ الْمُشْرِكِينَ
من پسر اول سبقت گيرنده‏ اى در ايمان و شكننده كمر متجاوزان و از ميان برنده مشركانم.

 
وَ سَهْمٍ مِنْ مَرَامِي اللَّهِ عَلَى الْمُنَافِقِينَ وَ لِسَانِ حِكْمَةِ الْعَابِدِينَ وَ نَاصِرِ دِينِ اللَّهِ وَ وَلِيِّ أَمْرِ اللَّهِ وَ بُسْتَانِ حِكْمَةِ اللَّهِ وَ عَيْبَةِ عِلْمِهِ.

من فرزند آنم كه به مثابه تيرى از تيرهاى خدا براى منافقان و زبان حكمت عباد خداوند و يارى كننده دين خدا و ولى امر او و بوستان حكمت خدا و حامل علم الهى بود. 
سَمِحٌ سَخِيٌّ بَهِيٌّ بُهْلُولٌ زَكِيٌّ أَبْطَحِيٌّ رَضِيٌّ مِقْدَامٌ هُمَامٌ صَابِرٌ صَوَّامٌ مُهَذَّبٌ قَوَّامٌ.
او جوانمرد، سخاوتمند، نيكوچهره، جامع خيرها، سيد، بزرگوار، ابطحى، راضى به خواست خدا، پيشگام در مشكلات، شكيبا، دائما روزه ‏دار، پاكيزه از هر آلودگى و بسيار نماز می‌خواند.

 
قَاطِعُ الْأَصْلَابِ وَ مُفَرِّقُ الْأَحْزَابِ.

 او رشته نسل دشمنان خود را از هم گسيخت و شيرازه گروه‌های كفر را از هم پاشيد.

 
أَرْبَطُهُمْ عِنَاناً وَ أَثْبَتُهُمْ جَنَاناً وَ أَمْضَاهُمْ عَزِيمَةً وَ أَشَدُّهُمْ شَكِيمَةً أَسَدٌ بَاسِلٌ يَطْحَنُهُمْ فِي الْحُرُوبِ إِذَا ازْدَلَفَتِ الْأَسِنَّةُ وَ قَرُبَتِ الْأَعِنَّةُ طَحْنَ الرَّحَى وَ يَذْرُوهُمْ فِيهَا ذَرْوَ الرِّيحِ الْهَشِيمِ.


او داراى قلبى ثابت و قوى و اراده‏اى محكم و استوار و عزمى راسخ بود و همانند شيرى شجاع كه وقتى نيزه ‏ها در جنگ به هم در مى‏ آميخت آنها را همانند آسيا خرد و نرم و بسان باد آنها را پراكنده مى‏ ساخت.

 
لَيْثُ الْحِجَازِ وَ كَبْشُ الْعِرَاقِ مَكِّيٌّ مَدَنِيٌّ خَيْفِيٌّ عَقَبِيٌّ بَدْرِيٌّ أُحُدِيٌّ شَجَرِيٌّ مُهَاجِرِيٌّ.

او شير حجاز و آقا و بزرگ عراق است كه مكى و مدنى و خيفى و عقبى و بدرى و احدى و شجرى و مهاجرى است، كه در همه اين صحنه‏‌ها حضور داشت.

 
مِنَ الْعَرَبِ سَيِّدُهَا وَ مِنَ الْوَغَى لَيْثُهَا وَارِثُ الْمَشْعَرَيْنِ وَ أَبُو السِّبْطَيْنِ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ.

 
او سيد عرب است و شير ميدان نبرد و وارث دو مشعر، و پدر دو فرزند: حسن و حسين.

 
ذَاكَ جَدِّي عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ

 
آرى او، همان او (كه اين صفات و ويژگي‌هاى ارزنده مختص اوست) جدم على بن ابى طالب است. 
ثُمَّ قَالَ:أَنَا ابْنُ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ أَنَا ابْنُ سَيِّدَةِ النِّسَاءِ
سپس گفت:من فرزند فاطمه زهرا بانوى بانوان جهانم.

 انا ابنُ خَدیجهَ الکبری.

من فرزند خدیجه کبری هستم.

 
انا ابن الحسين القتيل بكربلا

 من فرزند حسين شهيد كربلايم

 
انا ابن المرمل بالدماء

 من فرزند آنم كه در خون آغشته شد

 
انا ابن من بكى عليه الجن في الظلماء

 و پسر آنم كه پريان در ماتم او گريستند

انا ابن من ناح عليه الطيور في الهواء

 و من فرزند آنم كه پرندگان در ماتم او شيون كردند.

 
فَلَمْ يَزَلْ يَقُولُ أَنَا أَنَا حَتَّى ضَجَّ النَّاسُ بِالْبُكَاءِ وَ النَّحِيبِ.

و آنقدر به اين حماسه مفاخره آميز ادامه داد كه شيون مردم به گريه بلند شد!

 
 در این هنگام  یزید نگران شد و براى آن كه مبادا انقلابى به وجود بیاید. برای همین به مؤذن دستور داد تا اذان گويد تا بلكه امام سجاد (ع) را به اين نيرنگ ساكت كند!

 مؤذن برخاست و اذان را آغاز كرد. همين كه گفت: الله اكبر، امام سجاد (ع) فرمود:

قَالَ عَلِيٌّ لَا شَيْ‏ءَ أَكْبَرُ مِنَ اللَّهِ.

چيزى بزرگتر از خداوند وجود ندارد.

 
فَلَمَّا قَالَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ قَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ شَهِدَ بِهَا شَعْرِي وَ بَشَرِي وَ لَحْمِي وَ دَمِي.

 
و چون گفت: اشهد ان لا اله الا الله، امام (ع) فرمود: مو و پوست و گوشت و خونم به يكتایى خدا گواهى مى‌‏دهد.

 
فَلَمَّا قَالَ الْمُؤَذِّنُ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ الْتَفَتَ مِنْ فَوْقِ الْمِنْبَرِ إِلَى يَزِيدَ فَقَالَ مُحَمَّدٌ هَذَا جَدِّي أَمْ جَدُّكَ يَا يَزِيدُ

و هنگامى كه گفت: اشهد ان محمدا رسول الله، امام (ع) رو به يزيد كرد و فرمود: اين محمد كه نامش برده شد، آيا جد من است و يا جد تو؟!

 
فَإِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدُّكَ فَقَدْ كَذَبْتَ وَ كَفَرْتَ وَ إِنْ زَعَمْتَ أَنَّهُ جَدِّي فَلِمَ قَتَلْتَ عِتْرَتَهُ

اگر ادعا كنى كه جد توست پس دروغ گفتى و كافر شدى و اگر جد من است چرا خاندان او را كشتى و آنان را از دم شمشير گذراندى؟!

 سپس مؤذن بقيه اذان را گفت و يزيد پيش آمد و نماز ظهر را خواند.

 
منبع: بحارالانوار، جلد ۴۵، صفحه ۱۳۸

هنگامی که امام سجاد علیه السلام آن خطبه رسا را ایراد فرمود، مردم حاضر در مسجد را سخت تحت تأثیر قرار داد و انگیزه بیداری را در آنان برانگیخت و به آنان جرأت و جسارت بخشید.

روایت شده است که یکی از دانشمندان یهود که در آن مجلس حضور داشت (بنا به نقلی سفیر روم ) به یزید گفت:

این جوان کیست؟

یزید گفت: او علی بن الحسین است.

یهودی گفت: حسین کیست؟

یزید در جواب گفت: پسر علی بن ابی طالب می باشد.

عالم یهودی گفت: مادر حسین کیست؟

یزید گفت: فاطمه دختر محمّد.

یهودی گفت: سبحان اللَّه!! این حسین پسر دختر پیامبر شما است و مع ذلک او را با این سرعت کشتید. چه بد با ذرّیه پیامبر خدا رفتار کردید!! بخدا قسم اگر حضرت موسی یک نوه از صلب خود در میان ما یهودیان به یادگار می نهاد ما او را پرستش می کردیم، ولی شما که دیروز پیغمبر خود را از دست داده اید امروز برجستید و پسر او را شهید کردید؟ اف بر شما، چه بد امتی هستید!

در این حال یزید عصبانی شد و فرمان داد تا او را بزنند.

در این هنگام آن یهودی برخاست و گفت:

اگر می خواهید مرا بزنید بزنید، می خواهید بکشید بکشید، رها می کنید رها کنید؛ در هر صورت من در تورات می نگرم که می گوید: هر کسی ذریه پیامبری را بکشد تا زنده باشد همیشه ملعون خواهد بود و هنگامی که بمیرد دچار آتش جهنم خواهد شد.

 

   جمعه 24 مرداد 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

 

زینب(س) در این خطبه، بر خلاف خطبه عاطفی خود در کوفه، بیشتر از مطالب برهانی و استدلالی بهره گرفت و کمتر به مطالب عاطفی پرداخت  و زمینه فکری جامعه برای آگاه شدن از باطل‌بودن حکومت یزید را  فراهم آورد. همچنین او توانست با استناد به آیاتی از قرآن، برخی را هدایت کند و اتهام حکومت وقت، مبنی بر خارجی‌ خواندن اسیران کربلا را رد کند.

این خطبه را کامل‌کنندۀ قیام امام حسین(ع) در کربلا دانسته‌اند، چرا که حضرت زینب‌(س) با بیان این خطبه توانست از تحریف واقعه کربلا جلوگیری کند. 

محتوای خطبه حضرت زینب(س) را مشتمل بر هفت محور دانسته‌اند:

۱.درهم شکستن غرور یزید با استدلال به آیات قرآن؛مقایسۀ گذشت کریمانه پیامبر(ص) از نیاکان یزید در فتح مکه، با عمل یزید در به اسارت گرفتن خاندان پیامبر؛
۲.یادآوری سخنان کفرآمیز یزید و تأکید بر ایمان نداشتن او؛
۳.تأکید بر مقام والای شهیدان، خصوصاً شهیدان خاندان پیامبر(ص)؛
۴.اشاره به حضور یزید در محکمه عدل الهی در قیامت؛
۵.تحقیر یزید با نالایق دانستن یزید برای هم‌سخن شدن؛
۶.شکرگزاری نعمت‌های بسیار خدا به سبب ۷.ارزانی‌داشتن رحمت، کرامت و شهادت به خاندان پیامبر(ص)

متن  و ترجمه خطبه حضرت زینب(س) در شام 


فَقَامَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَقَالَتْ:
زینب دختر علی ابن اب طالب برخاست  و فرمود :


الْحَمْدُ لِلهِ رَبِّ الْعالَمِينَ وَ صَلَّى اللهُ عَلَى رَسُولِهِ وَ آلِهِ أَجْمَعِينَ صَدَقَ اللهُ سُبْحَانَهُ كَذَلِكَ يَقُولُ: ﴿ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَى أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ وَكَانُوا بِهَا يَسْتَهْزِئُونَ﴾ [روم:۱۰]
حمد خدای، پروردگار جهانیان را سزاست، و درود خدا بر محمّد و بر همه آل او باد، خدا راست فرموده که فرمود: آنگاه فرجام کسانی که بدی کردند [بسی] بدتر بود [چرا] که آیات خدا را تکذیب کردند و آنها را به ریشخند می‌گرفتند(آیه ۱۰ سوره روم)
أَ ظَنَنْتَ يَا يَزِيدُ حَيْثُ أَخَذْتَ عَلَيْنَا أَقْطَارَ الْأَرْضِ وَ آفَاقَ السَّمَاءِ فَأَصْبَحْنَا نُسَاقُ كَمَا تُسَاقُ الْأُسَرَاءُ أَنَّ بِنَا هَوَاناً عَلَيْهِ وَ بِكَ عَلَيْهِ كَرَامَةً
ای یزید، آیا گمان برده‌ای حال که جای جای زمین و آفاق آسمان را بر ما گرفتی و بستی و ما چونان کنیزان رانده شدیم، مایه خواری ما و موجب کرامت توست!!
وَ أَنَّ ذَلِكَ‏ لِعِظَمِ خَطَرِكَ عِنْدَهُ فَشَمَخْتَ بِأَنْفِكَ وَ نَظَرْتَ فِي عِطْفِكَ جَذْلَانَ مَسْرُوراً حَيْثُ رَأَيْتَ الدُّنْيَا لَكَ مُسْتَوْثِقَةً وَ الْأُمُورَ مُتَّسِقَةً وَ حِينَ صَفَا لَكَ مُلْكُنَا وَ سُلْطَانُنَا
و حکایت از عظمت مکانت تو دارد که این چنین باد در بینی انداخته‌ای، و برق شادی و سرور از دیدگانت می‌جهد، حال که دنیا را برای خود مرتّب و امور را برایت منظم می‌بینی، و ملک و سلطنت ما برایت صافی گردیده.

فَمَهْلًا مَهْلًا أَ نَسِيتَ قَوْلَ اللهِ تَعَالَى: وَلَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ. [آل عمران:178]


لختی آرام گیر، مگر سخن خدای را فراموش کرده‌ای که فرمود: و البته نباید کسانی که کافر شده‌اند تصور کنند اینکه به ایشان مهلت می‌دهیم برای آنان نیکوست ما فقط به ایشان مهلت می‌دهیم تا بر گناه [خود] بیفزایند و [آنگاه] عذابی خفت آور خواهند داشت. (آل‌عمران:۱۷۸)

أَ مِنَ الْعَدْلِ يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِيرُكَ حَرَائِرَكَ وَ إِمَاءَكَ وَ سَوْقُكَ بَنَاتِ رَسُولِ الله صلی الله علیه وآله سَبَايَا قَدْ هَتَكْتَ سُتُورَهُنَّ وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ يَسْتَشْرِفُهُنَّ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ يَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِيبُ وَ الْبَعِيدُ وَ الدَّنِيُّ وَ الشَّرِيفُ لَيْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِيٌّ وَ لَا مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِيٌّ
آیا این از عدل است ای فرزند آزادشده‌ها که زنان و کنیزان تو در پس پرده باشند و دختران رسول‌الله اسیر؟! پرده‌های حُرمتشان را دریدی، و چهره‌هایشان را آشکار کردی، آنان را چونان دشمنان از شهری به شهری کوچانیده، ساکنان منازل و مناهل (بومی و غریب) بر آنان اشراف یافتند، و مردم دور و نزدیک و پست و فرومایه و شریف چهره‌هایشان را نگریستند، در حالی که از مردان آنان حامی و سرپرستی همراهشان نبود.
 

وَ كَيْفَ يُرْتَجَى مُرَاقَبَةُ مَنْ لَفَظَ فُوهُ أَكْبَادَ الْأَزْكِيَاءِ وَ نَبَتَ لَحْمُهُ مِنْ‏ دِمَاءِ الشُّهَدَاءِ وَ كَيْفَ يَسْتَبْطِئُ فِي بُغْضِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ مَنْ نَظَرَ إِلَيْنَا بِالشَّنَفِ وَ الشَّنَئَانِ وَ الْإِحَنِ وَ الْأَضْغَانِ ثُمَّ تَقُولُ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ وَ لَا مُسْتَعْظِمٍ
چگونه امید دلسوزی و غمگساری باشد از فرزند کسی که جگرهای پاکان را به دهان گرفته و گوشت وی از خون شهداء پرورش یافته است؟! و چسان در عداوت ما اهل البیت کُندی ورزد آن که نظرش به ما نظر دشمنی و کینه‌توزی است؟! آن گاه بدون احساس چنین گناه بزرگی بگویی:
 

«لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً/ ثُمَّ قَالُوا يَا يَزِيدُ لَا تُشَلَ‏» مُنْتَحِياً عَلَى ثَنَايَا أَبِي عَبْدِ اللهِ سَيِّدِ شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ تَنْكُتُهَا بِمِخْصَرَتِكَ
(اجداد تو) برخیزند و پایکوبی کنند و به تو بگویند:ای یزید دست مریزاد، در حالی که با تازیانه و عصایت بر دندان‌های پیشین ابی عبدالله علیه‌السلام بزنی.
 

وَ كَيْفَ لَا تَقُولُ ذَلِكَ وَ قَدْ نَكَأْتَ الْقَرْحَةَ وَ اسْتَأْصَلْتَ الشَّافَةَ بِإِرَاقَتِكَ دِمَاءَ ذُرِّيَّةِ مُحَمَّدٍ ص وَ نُجُومِ الْأَرْضِ مِنْ آلِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ وَ تَهْتِفُ بِأَشْيَاخِكَ زَعَمْتَ أَنَّكَ تُنَادِيهِمْ فَلَتَرِدَنَّ وَشِيكاً مَوْرِدَهُمْ
چرا چنین نگویی، و حال آن که از قُرحه (زخم) و جراحت، پوست برداشتی و با ریختن خون ذرّیه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله که ستارگان زمین از آل عبد المطلباند خاندان او را مستأصل کردی و نیاکان خود را می‌خوانی، و به گمان خود آنها را ندا در می‌دهی.

وَ لَتَوَدَّنَّ أَنَّكَ شَلَلْتَ وَ بَكِمْتَ وَ لَمْ تَكُنْ قُلْتَ مَا قُلْتَ وَ فَعَلْتَ مَا فَعَلْتَ اللَّهُمَّ خُذْ لَنَا بِحَقِّنَا وَ انْتَقِمْ مِنْ ظَالِمِنَا وَ أَحْلِلْ غَضَبَكَ بِمَنْ سَفَكَ دِمَاءَنَا وَ قَتَلَ حُمَاتَنَا
(ای یزید) زودا که به آنان بپیوندی و در آن روز آرزو می‌کردی که ای کاش شَل بودی و لال و نمی‌گفتی آنچه را که گفتی و نمی‌کردی آنچه را که کردی. خداوندا حقّ ما را بگیر، و از آن که به ما ستم کرد انتقام ستان، و غضب خود را بر آن که خون‌های ما را ریخته، حامیان ما را کشته، فرو فرست.
 

فَوَ الله مَا فَرَيْتَ إِلَّا جِلْدَكَ وَ لَا حَزَزْتَ إِلَّا لَحْمَكَ وَ لَتَرِدَنَّ عَلَى رَسُولِ اللهِ ص بِمَا تَحَمَّلْتَ مِنْ سَفْكِ دِمَاءِ ذُرِّيَّتِهِ وَ انْتَهَكْتَ مِنْ حُرْمَتِهِ فِي عِتْرَتِهِ وَ لُحْمَتِهِ حَيْثُ يَجْمَعُ اللهُ شَمْلَهُمْ وَ يَلُمُّ شَعَثَهُمْ وَ يَأْخُذُ بِحَقِّهِمْ ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ﴾ [آل عمران:169]
 
(ای یزید) به خدا سوگند جز پوست خود را ندریدی و جز گوشتت را نبریدی، بی‌تردید بر رسول‌الله صلّی الله علیه و آله وارد می‌شوی در حالی که خون ذرّیه‌اش را ریختی و پرده حرمت فرزندانش را دریدی و این‌جایی است که خدا پراکندگی‌هایشان را جمع و پریشانی‌هایشان را دفع، و حقوق آنان را بگیرد ﴿هرگز کسانی را که در راه خدا کشته شده‌اند مرده مپندار بلکه زنده اند که نزد پروردگارشان روزی داده می‌شوند. (آل‌عمران:۱۶۹)
 

وَ حَسْبُكَ بِاللهِ حَاكِماً وَ بِمُحَمَّدٍ ص خَصِيماً وَ بِجَبْرَئِيلَ ظَهِيراً وَ سَيَعْلَمُ مَنْ سَوَّلَ لَكَ وَ مَكَّنَكَ مِنْ رِقَابِ الْمُسْلِمِينَ بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلًا وَ أَيُّكُمْ شَرٌّ مَكاناً وَ أَضْعَفُ جُنْداً
(ای یزید) همین قدر تو را بس است که خدای داور، و محمّد صلّی الله علیه و آله دشمنت و صاحب خون، و جبرئیل پشت و پشتوانه پیامبر باشد، و زودا بداند آن کس که فریبت داد و تو را بر گرده مسلمانان سوار کرد، چه بد جانشینی برگزیده، و کدام یک مکانتی بدتر داشته و نیرویی اندکتر دارد.

وَ لَئِنْ جَرَّتْ عَلَيَّ الدَّوَاهِي مُخَاطَبَتَكَ إِنِّي لَأَسْتَصْغِرُ قَدْرَكَ وَ أَسْتَعْظِمُ تَقْرِيعَكَ وَ أَسْتَكْثِرُ تَوْبِيخَكَ لَكِنَّ الْعُيُونَ عبْرَى وَ الصُّدُورَ حَرَّى أَلَا فَالْعَجَبُ كُلُّ الْعَجَبِ لِقَتْلِ حِزْبِ الله النُّجَبَاءِ بِحِزْبِ الشَّيْطَانِ الطُّلَقَاءِ
یزید، گر چه مصیبت‌ها و بلاهای زیاد از تو بر من فرود آمد ولی هماره قدر تو را ناچیز دانسته فاجعه‌ات را بزرگ، و نکوهشت را بزرگ می‌شمرم، چه کنم که دیدگان، اشکبار و سینه‌ها سوزان است. شگفتا و بس شگفتا کشته شدن حزب‌الله نجیبان به دست حزب شیطان طُلَقاء (آزاده شدگان با رحمت پیامبر در فتح مکه) است،

فَهَذِهِ الْأَيْدِي تَنْطِفُ مِنْ دِمَائِنَا وَ الْأَفْوَاهُ تَتَحَلَّبُ مِنْ لُحُومِنَا وَ تِلْكَ الْجُثَثُ الطَّوَاهِرُ الزَّوَاكِي تَنْتَابُهَا الْعَوَاسِلُ وَ تُعَفِّرُهَا أُمَّهَاتُ الْفَرَاعِلِ وَ لَئِنِ اتَّخَذْتَنَا مَغْنَماً لَتَجِدَنَّا وَشِيكاً مَغْرَماً حِينَ لَا تَجِدُ إِلَّا مَا قَدَّمَتْ يَدَاكَ وَ ما رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ فَإِلَى اللهِ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْهِ الْمُعَوَّلُ
از دست‌های پلیدشان خون‌های ما می‌چکد، و دهان‌های ناپاکشان از گوشت ما می‌خورد، و آن جسدهای پاک و پاکیزه با یورش گرگ‌های درنده روبروست، و آثارشان را کفتارها محو می‌کند، و اگر ما را غنیمت گرفتی، زودا دریابی غنیمت نه، که غرامت بوده است، آن روز که جز آنچه دست‌هایت از پیش فرستاده نیابی، و پروردگارت ستمگر بر بندگانش نیست، و شکایت‌ها به سوی خداست.
 

فَكِدْ كَيْدَكَ وَ اسْعَ سَعْيَكَ وَ نَاصِبْ جُهْدَكَ فَوَ الله لَا تَمْحُو ذِكْرَنَا وَ لَا تُمِيتُ وَحْيَنَا وَ لَا تُدْرِكُ أَمَدَنَا وَ لَا تَرْحَضُ عَنْكَ عَارَهَا وَ هَلْ رَأْيُكَ إِلَّا فَنَدٌ وَ أَيَّامُكَ إِلَّا عَدَدٌ وَ جَمْعُكَ إِلَّا بَدَدٌ يَوْمَ يُنَادِي الْمُنَادِي أَلا لَعْنَةُ الله عَلَى الظَّالِمِينَ
هر کید و مکر، و هر سعی و تلاش که داری به کار بند، سوگند به خدای که هرگز نمی‌توانی، یاد و نام ما را محو و وحی ما را بمیرانی، چه دوران ما را درک نکرده، این عار و ننگ از تو زدوده نگردد. آیا جز این است که رأی تو سست است و باطل، و روزگارت محدود و اندک، و جمعیت تو پراکنده گردد، آری، آن روز که ندا رسد: أَلا لَعْنَةُ اللهِ عَلَی الظَّالِمِینَ.

فَالْحَمْدُ لِله رَبِّ الْعالَمِينَ الَّذِي خَتَمَ لِأَوَّلِنَا بِالسَّعَادَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ وَ لِآخِرِنَا بِالشَّهَادَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ نَسْأَلُ الله أَنْ يُكْمِلَ لَهُمُ الثَّوَابَ وَ يُوجِبَ لَهُمُ الْمَزِيدَ وَ يُحْسِنَ عَلَيْنَا الْخِلَافَةَ إِنَّهُ رَحِيمٌ وَدُودٌ وَ حَسْبُنَا الله وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ.
پس حمد تنها از آنِ خدای پروردگار جهانیان است که برای اوّل ما سعادت و مغفرت، و برای آخر ما شهادت و رحمت مقرر فرمود. از خدا مسئلت می‌کنیم ثواب آنان را تکمیل فرموده و موجبات فزونی آن را فراهم آورد، و خلافت را بر ما نیکو گرداند، چه او رحیم و ودود است، خدای ما را بس است چه نیکو وکیلی است.





منبع: سید ابن‌طاووس، اللهوف علی قتلی الطفوف، ۱۳۴۸ش، ص۱۸۵.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 24 مرداد 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

 

متن و ترجمه خطبه امام سجاد(ع) در کوفه

حذیم بن شریک أسدی می‌گوید: زین العابدین (ع) برابر مردم آمد واشاره به سکوت کرد! خاموش شدند و او ایستاده. سپاس خدای گفت و ستایش او کرد و بر نبی (ص) درود فرستاد. آنگاه گفت:


أَیُّها النّاسُ مَنْ عَرَفَني فَقَدْ عَرَفَني و مَنْ لَمْ یَعْرِفْني فَأنا عليُّ بْنُ الحُسَیْنِ المَذْبُوحِ بِشَطِّ الْفُراتِ مِنْ غَیْرِ ذَحْل وَ لا تِرات، اَنَا ابْنُ مَنِ انْتُهِکَ حَرِیمُهُ وَ سُلِبَ نَعِیمُهُ وَ انْتُهِبَ مالُهُ وَ سُبِیَ عِیالُهُ، اَنَا ابْنُ مَنْ قُتِلَ صَبْراً، فَکَفى بِذلِکَ فَخْراً.
ای مردم! هر کس مرا می‌شناسد، می‌شناسد و هر کس نمی‌شناسد (بگویم) من علی فرزند حسینم که در کنار فرات او را کشتند بی آنکه خونی طلبکار باشند و قصاصی خواهند، من پسر آن کسم که حرمت او بشکستند و مال او تاراج کردند و عیال او را به اسیری گرفتند، من پسر آن کسم که او را به زاری کشتند و این فخر مابس.
اَیُّهَا النّاسُ! ناشَدْتُکُمْ بِاللهِ هَلْ تَعْلَمُونَ اَنَّکُمْ کَتَبْتُمْ اِلى اَبِی وَ خَدَعْتُمُوهُ، وَ اَعْطَیْتُمُوهُ مِنْ اَنْفُسِکُمُ الْعَهْدَ وَ الْمِیثاقَ وَ الْبَیْعَة ثُمَّ قاتَلْتُمُوهُ وَ خَذَلُْتمُوهُ؟ فَتَبّاً لَکُمْ ما قَدَّمْتُمْ لاَِنْفُسِکُمْ وَ سَوْاهً لِرَاْیِکُمْ، بِاَیَّةِ عَیْنِ تَنْظُرُونَ اِلى رَسُولِ اللهِ(ص) یَقُولُ لَکُمْ: قَتَلْتُمْ عِتْرَتِی وَ انْتَهَکْتُمْ حُرْمَتِی فَلَسْتُمْ مِنْ اُمَّتِی؟
ای مردم شما را به خدا سوگند می‌دهم آیا در خاطر دارید سوی پدر من نامه نوشتید و او را فریب دادید و پیمان و عهد و میثاق بستید و باز با او کارزار کردید و او را بی یاور گذاشتید؟ هلاک باد شما را! چه توشه ای برای خود پیش فرستادید! و زشت باد رأی شما! به کدام چشم به روی پیغمبر (ص) نظر می‌افکنید وقتی با شما گوید عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید، پس، از امت من نیستید؟

راوی گفت: صدای مردم به گریه بلند شد و به یکدیگر می‌گفتند هلاک شدید و نفهمیدید! پس علی بن الحسین (ع) فرمود:

رَحم اللهُ اِمرأًٌ قَبْلَ نَصیحَتی و حَفِظَ وَصیّتی فِی اللهِ و فی رَسُولِه و فی أهلِ بیتِه، فإنّ لَنا «فِی رَسُولِ اللهِ أُسْوَة حَسَنَة»

خدای رحمت کند آن که نصیحت من بپذیرد و وصیت مرا محض خدا و رسول صلی الله علیه و آله و خاندان وی نگاهدارد! «فان لنا فی رسول‌الله (ص) اسوة حسنة».

فَقالُوا بِأجْمَعهم نَحْنُ کُلُّنا یَاابْنَ رَسُول الله سامِعُون مُطِیعُون حافِظُون لِذِمامِک، غَیْر زاهِدین فیکَ و لا‌‌ راغِبینَ عَنْکَ فَمُرْنا بأمْرِکَ، رَحمکَ الله فإنّا حَرْبٌ لِحَرْبِکَ و سِلْمٌ لِسِلْمِکَ لِنَأخَذَنَّ ترتک وترتنا مِمَّنْ ظَلَمَکَ و ظَلَمَنا.
همه گفتند یابن رسول‌الله ما فرمانبرداریم و پیمان تو را نگاهداریم، دل به جانب تو داریم و هوای تو در خاطر ماست، خدای تو را رحمت فرستد! فرمان خویش بفرمای که ما جنگ کنیم با هر که جنگ تو خواهد و آشتی کنیم با هر کس تو با او صلح کنی و قصاص خون تو را از آنها که بر تو و ما ستم کردند بخواهیم.
فقال علی بن الحسین ع: هَیْهات! اَیُّهَا الْغَدَرَةُ الْمَکَرَةُ! حِیلَ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ شَهَواتِ اَنْفُسِکُمْ، اَتُرِیدُونَ اَنْ تَاْتُوا اِلَیَّ کَما اَتَیْتُمْ اِلى آبایِی مِنْ قَبْلُ، کَلاّ وَ رَبِّ الرّاقِصاتِ اِلى مِنى، فَاِنَّ الْجُرْحَ لَمّا یَنْدَمِلْ، قُتِلَ اَبِی بِالاَْمْسِ وَ اَهْلُ بَیْتِهِ مَعَهُ، فَلَمْ یُنْسِنِی ثُکْلَ رَسُولِ اللهِ(ص) وَثُکْلَ اَبِی وَ بَنِی اَبِی وَ جَدِّی، شَقَّ لَهازِمی وَ مَرارَتُهُ بَیْنَ حَناجِرِی وَ حَلْقِی، وَ غُصَصُهُ تَجْرِی فِی فِراشِ صَدْرِی، وَ مَسْاَلَتِی اَنْ لا تَکُونُوا لَنا وَ لاعَلَیْنا.
علی بن الحسین (ع) فرمود: هیهات. ای بی وفایان مکار! میان شما و شهوات حایل آمد، می‌خواهید همان اعانت که پدران مرا کردید همان گونه مرا هم اعانت کنید؟ هرگز چنین نخواهد شد. سوگند به پروردگار «راقصات»[یادداشت ۲] آن زخم که دیروز از کشتن پدرم و اهل بیت وی بر دل من رسید هنوز بهتر نشده و التیام نیافته است، و هنوز داغ پیغمبر (ص) فراموش نگشته و داغ پدرم و فرزندان پدر و جدم موی رخسار مرا سپید کرده است و تلخی آن میان حلقوم و حنجرهٔ من است و اندوه آن در سینهٔ من مانده است، و خواهش من این است نه با ما باشید و نه بر ما!

ثم قال ع:سپس حضرت شعری سرودند

لا غَرْوَ اِنْ قُتِلَ الْحُسَیْنُ وَ شَیْخُهُ……قَدْ کانَ خَیْراً مِنْ حُسَیْن وَ اَکْرَم

شگفت‌آور نیست اگر حسین کشته شد و پدر بزرگوارش علی، که بهتر از حسین بود، او نیز کشته شد؛

فَلا تَفْرَحُوا یا اَهْلَ کُوفَهَ بِالَّذِی…..اُصیبَ حُسَیْنٌ کانَ ذلِکَ اَعْظَما

ای اهل کوفه! شادمان نباشید به این مصیبت که بر حسین وارد شد که این مصیبتی است بزرگ؛

قَتیلٌ بِشَطِّ النَّهْرِ نَفْسی فِداوُهُ…..جَزاءُ الَّذِی اَرْداهُ نارُ جَهَنَّمـا

جانم فدای آن که در کنار نهر فرات شهید شد، و کیفر آنکس که او را کشت آتش جهنم است.

 منبع: الطبرسی، الاحتجاج، ۱۴۲۲ق، ج۲، ص۱۱۹؛ سید بن طاووس، اللهوف، ۱۳۵۳ش، ص۱۱۹؛ ابن نما حلّی، مثیر الأحزان، ۱۴۰۶ق، ص۸۹.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 24 مرداد 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

 

روزی که اسرای کربلا را به کوفه آوردند، ‌ام کلثوم دختر امام علی (علیه‌السّلام) از پشت پرده خطبه خواند. او در حالی‌که با صدایی بلند می‌گریست، چنین گفت:
یا اهلَ الکوفَةِ، سوءاً لَکُم،

‌ای اهل کوفه، بدا به حالتان!

ما لَکُم خَذَلتُم حُسَیناً وقَتَلتُموهُ،

‌شما را چه شد که حسین (علیه‌السّلام) را تنها گذاشتید و او را کشته

وَانتَهَبتُم اموالَهُ ووَرِثتُموهُ،وسَبَیتُم نِساءَهُ ونَکَبتُموهُ؟!

 اموالش را به یغما بردیدو خاندانش را به اسارت گرفتید؟

فَتَبّاً لَکُم وسُحقاً. وَیلَکُم،

بدا بر شما! مرگتان باد! وای بر شما

اتَدرونَ ایُّ دَواهٍ دَهَتکُم؟

می‌دانید گرفتار چه مصیبتی شده‌اید؟

وایَّ وِزرٍ عَلی‌ ظُهورِکُم حَمَلتُم؟

و چه بار سنگینی بر دوش خود کشیده‌اید

وایَّ دِماءٍ سَفَکتُموها؟ وایَّ کَریمَةٍ اهتَضَمتُموها؟ وایَّ صِبیَةٍ سَلَبتُموها؟ وایَّ اموالٍ نَهبَتُموها؟

و  چه خون‌هایی ریخته‌اید و چه بزرگوارانی را در هم شکسته و چه کسانی را غارت کرده و چه اموالی را برده‌اید؟

قَتَلتُم خَیرَ رِجالاتٍ بَعدَ النَّبِیِّ صلی اللَّه علیه وآله،

بهترین مردان پس از رسول خدا را کشتید…

ونُزِعَتِ الرَّحمَةُ مِن قُلوبِکُم،

رحم [و عاطفه] از دل‌هایتان رخت بربسته است

الا انَّ حِزبَ اللَّهِ هُمُ الغالِبونَ، وحِزبَ الشَّیطانِ هُمُ الخاسِرونَ

 آگاه باشید! حزب خدا پیروز است و حزب  شیطان زیانکار.»

  • ام کلثوم بعد از خطبه اشعاری را خواند.

  • قَتَلتُم اخی صَبراً فَوَیلٌ لِاُمِّکُمُ ‌••• سَتُجزَونَ ناراً حَرُّها یَتَوَقَّدُ

برادرم را با زجر و شکنجه کشتید. وای بر مادرتان! به زودی در آتشی سوزان/ سزای این کارتان را می‌بینید.

  • سَفَکتُم دِماءً حَرَّمَ اللَّهُ سَفکَها ••• وحَرَّمَهَا القُرآنُ ثُمَّ مُحَمَّدُ

خون‌هایی را ریختید که خدا و قرآن و محمد آنها را محترم شمرده بودند.

  • الا فَابشِروا بِالنّارِ انَّکُم غَداً ••• لَفی قَعرِ نارٍ حَرُّها یَتَصَعَّدُ

هان، بشارتتان باد به دوزخ! شما فردا در قعر دوزخی هستید که آتش آن زبانه می‌کشد.

  • واِنّی لَاَبکی فی حَیاتی عَلی اخی ••• عَلی‌ خَیرِ مَن بَعدَ النَّبِیِّ سَیولَدُ

تا زنده‌ام با اشک‌هایی فراوان و بر گونه روان که هیچ‌گاه خشک نخواهد شد، بر برادرم، همو که پس از پیامبر بهترین مولود بود، خواهم گریست.

  • بِدَمعٍ غَزیرٍ مُستَهِلٍّ مُکَفکَفٍ ••• عَلَی الخَدِّ مِنّی دائِبٌ لَیسَ یُحمَد

با اشکهاى فراوان و ریزان که پیوسته بى‏ آنکه خشک شوند، بر گونه ‏‎ها ریخته شوند

راوی گوید: مردم شیون و ناله کردند و گریستند. زنان، گیسو پریشان کردند و خاک بر سر خویش ریختند و چهره خراشیدند و بر صورت‌هایشان زدند و فغان سر دادند. مردان نیز گریستند و موی صورت خویش کندند. هیچ روزی چون آن روز، مردم نگریسته بودند

منبع : سید ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۱۸۴-۱۸۵.


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 24 مرداد 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

خطبه حضرت زينب عليها السّلام در كوفه در جمع مردم 

بشیر بن خزیم اسدی گوید :زینب دختر علی را در آن روز دیدم،به خدا سوگند زن با حیایی را تا آن روز سخنورتر از او ندیدم؛گویا که کلمات را بازبان گویای امیرالمومنین علی بن ابی طالب علیه السلام جاری می نمود،

حضرت زینب سلام الله علیها به مردم اشاره کرد که ساکت شوید.ناگهان نفس ها در سینه ها حبس شد و زنگ شتران از صدا افتاد.

آنگاه فرمود :

اءَلْحَمْدُ لِلّهِ، وَ الصَّلاةُ عَلى جَدّى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبينَ الاخْيارِ.

ستایش از آن خداست و درود بر پدرم محمد و خاندان پاک و نیکو کارش.
امّا بَعْدُ:يا اءَهْلَ الْكُوفَةِ، يا اءَهْلَ الْخَتْلِ وَ الْغَدْرِ،

اما بعد :ای مردم کوفه ، ای مردمان حیله گر و خیانت کار !!

اتَبْكُونَ؟!فَلا رَقَاءَتِ الدَّمْعَةُ، وَ لا هَدَاءَتِ الرَّنَّةُ،

گریه می کنید ؟؟اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هایتان آرام نگیرد.
اِنَّمَا مَثَلُكُمْ كَمَثَلِ الَّتى نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ اءَنْكاثا، تَتَّخِذونَ ايْمانَكُمْ دَخَلا بَيْنَكُمْ.

همانا که کار شما مانند آن زنی است که رشته ی خود را پس از محکم بافتن، یکی یکی از هم می گسست ، شما نیز سوگندهای خود را در میان خویش، وسیله ی فریب و تقلب ساخته اید.


الا وَ هْلْ فيكُمْ الا الصَّلَفُ وَ النَّطَفُ، وَالصَّدْرُ الشَّنِفُ، وَ مَلَقُ الاماءِ، وَ غَمْزُ الاعْداءِ؟!

آیا در میان شما جز وقاحت و رسوایی ، سینه های آکنده از کینه ، دو رویی و تملق، همچون زبان پردازی کنیزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چیز دیگری نیز یافت می شود ؟
اوْ كَمَرْعى عَلى دِمْنَةٍ.

ياگياهى را مانيد كه در منجلابها مى رويد كه قابل خوردن نيست

اوْ كَفِضَّةٍ عَلى مَلْحُودَةٍ،

يا به نقره اى مانيد كه گور مرده را به آن آرايش دهند.

الا ساءَ ما قَدَّمْتُمْ لِاءَنْفُسِكُمْ انْ سَخِطَ اللّهُ عَلَيْكُمْ وَ فى الْعَذابِ انْتُمْ خالِدوُنَ.

چه بدتوشه ای برای آخرت فرستاده اید؛توشه ای که همان خشم وسخط خدا است و درعذاب جاویدان خواهید بود.

اءَتَبْكُونَ وَ تَنْتَحِبونَ؟!

گریه می کنید ؟ زار می زنید ؟

ايْ وَ اللّهِ فَابْكُوا كَثيرا، وَاضْحَكُوا قَليلا.

آری به خدا سوگندکه بایدگریه کنید،پس بسیاربگرییدوکمتربخندید.

فَلَقَدْ ذَهَبْتُمْ بِعارِها وَ شَنارِها، وَ لَنْ تَرْحَضُوها بِغَسْلٍ بَعْدَها اءَبدا.

چرا که دامان خود را به ننگ و عار جنایتی آلوده اید که ننگ و پلیدی آن را از دامان خود تا ابد نتوانید شست.
وَ انّى تَرْحَضُونَ قَتْلَ سَليلِ خاتَمِ النُّبُوَّةِ، وَ مَعْدِنِ الرِّسالَةِ، وَ سَيِّدِ شَبابِ اهْلِ الْجَنَّةِ،

و چگونه می توانیدننگ حاصل از کشتن فرزند رسول خدا(ص)،خاتم پیامبران، معدن رسالت، و سرور جوانان اهل بهشت را از دامان خود بزدایید ؟

وَ مَلاذِ خِيَرَتِكُمْ،

کسی که پناه مومنان شما،

وَ مَفْزَعِ نازِلَتِكُمْ،

فریادرس در بلایای شما،

وَ مَنارِ حُجَّتِكُمْ، وَ مِدْرَةِ سُنَّتِكُمْ.

مشعل فروزان استدلال شما بر حق و حقیقت و یاور شما در

هنگام قحطی و خشکسالی بود.

اءَلا ساءَ ما تَزِرونَ،

چه بار سنگین و بدی بر دوش خود نهادید ،

وَ بُعْداً لَكُمْ وَ سُحْقاً، فَلَقَدْ خَابَ السَّعْيُّ، وَ تَبَّتِ، الايْدي ، وَ خَسِرَتِ الصَّفْقَةُ، وَ بُؤْتُمْ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ،

پس رحمت خدایی از شما دور و دورتر باد. که تلاشتان بیهوده، دستانتان بریده، معامله تان قرین زیان گردیده است، و خود را به خشم خدا گرفتار نموده اید

وَ ضُرِبَتْ عَلَيْكُمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْكَنَةُ.

و بدین ترتیب خواری و درماندگی بر شما لازم آمده است.

وَيْلَكُمْ يا اءَهْلَ الْكُوفَةِ،

وای بر شما ای مردم کوفه !

اتَدْرُونَ اءَيَّ كَبِدٍ لِرَسُولِ اللّه فَرَيْتُمْ؟!

آیا می دانید چه جگری از رسول خدا دریده اید ؟

وَ ايَّ كَريمَةٍ لَهُ اءَبْرَزْتُمْ؟!

چه زنان و دختران با عفت و وقاری را از خاندان او به کوچه و بازار کشانده اید ؟!

وَ ايَّ دَمٍ لَهُ سَفَكْتُمْ؟!

چه خونی از آن حضرت بر زمین ریخته اید؟!

وَ ايَّ حُرْمَةٍ لَهُ انْتَهَكْتُمْ؟!

و چه حرمتی از او شکسته اید؟!

لَقَدْ جِئْتُمْ بِها صَلْعاءَ عَنْقاءَ سَوْداءَ فَقُماءَ.

شما این جنایت فجیع را بی پرده و آشکار به انجام رسانید؛

خَرْقاءَ شَوْهاءَ، كَطِلاعِ الارْضِ وَ مِلاءِ السَّماءِ.

جنایتی که سر آغاز جنایات دیگری در تاریخ گشته، سیاه ، تاریک و جبران ناپذیر بوده ، تمام سطح زمین و وسعت آسمان را پر کرده است.

افَعَجِبْتُمْ اءَنْ مَطَرَتِ السَّماءُ دَما،

آیا از اینکه آسمان خون باریده تعجب می کنید؟

وَ لَعَذَابُ الاخِرَةِ اءَخْزى وَ اءَنْتُمْ لا تُنْصَرُونَ،

در حالی که عذاب آخرت در مقایسه با این امر، بسیار شدیدتر و خوار کننده تر است و در آن روز کسی به یاری شما نخواهد آمد.

فَلا يَسْتَخِفَّنَّكُمْ الْمَهْلُ،

پس مهلت هایی که خدای متعال به شما می دهد موجب خوشی شما نگردد،

فَاءنَّهُ لا يَحْفُزُهُ البِدارُ وَ لا يَخافُ فَوْتَ الثّارِ،

چرا که خدا در عذاب کردن بندگان خود شتاب نمی کند، چون ترسی از پایمال شدن خون و ازدست رفتن زمان انتقام ندارد

وَ انَّ رَبَّكُمْ لَبِالْمَرْصادِ.

و همانا که خدای شما همیشه در کمین است.

روای گوید :

به خدا سوگند در آن روز مردم را دیدم که حیرت زده گریه می کردند و گاه دست در دهان گرفته و پشت دست به دندان می گزیدند.

از ان میان پیرمردی در کنار من ایستاده و می گریست ، چنانکه محاسن او از اشکش تر شده بود او می گفت :

پدر و مادرم فدای شما باد !! پیران شما بهترین پیران ، جوانان شما بهترین جوانان،زنان شما بهترین زنان ونسل شمابهترین نسل است؛ هر گز خوار نشده پذیرای شکست نمی گردید.

 


موضوعات: بدون موضوع
   جمعه 24 مرداد 1404نظر دهید »


فرم در حال بارگذاری ...

1 3 4

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31
جستجو