دوره فَترَت
دوره فَترَت
اصطلاح دورهٔ فترت از آیهٔ ۱۹ سوره مائده اقتباس شده است.
« يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَىٰ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ ۖ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ » مائده : ۱۹
ای اهل کتاب! بی تردید رسول ما پس از روزگار فترت و خلأ پیامبران به سوی شما آمد [و آنچه را مورد نیاز دنیا و آخرت شماست] برای شما بیان می کند که [روز قیامت در پیشگاه خدا] نگویید: برای ما هیچ مژده دهنده و بیم رسانی نیامد، یقیناً مژده دهنده و بیم رسان به سویتان آمد؛ وخدا بر هر کاری تواناست
در معنای آن مفسرین دو دیدگاه دارند.
- برخی فترت رسل را به معنای انقطاع رسل و نبود پیامبران در این دوره دانستهاند.۱ در روایات هم به دورانی که نبود پیامبران اطلاق میشود. بنا به نقل تفسیر قمی امام علی(ع) فترت رسل را «انقطاع من الرسل احتج علیهم» تفسیر میکند.۲
- دستهای دیگر از مفسران، معنای انقطاع نبوت را نمیپذیریند و فترة من الرسل را به سکون و ضعف تفسیر کردهاند.۳ جاحظ با تفسیر آن به سستی، میگوید میان سستی و گسست تفاوت است. ۴ صدوق فترت را به نبود پیامبران ظاهر مشهور معنا کرده است و به وجود پیامبران پنهان در این دوره قائل است.۵ علامه طباطبایی فترت من الرسل را سکونی که پیامبری در آن نازل نشده است، معنا کرده ۶ اما مقصود از فترت را فترت پیامبران صاحب شریعت میداند نه مطلق پیامبران.۷
فترت در فترة من الرسل اگر به معنای سستی باشد، به دورانی که رکود و ضعف در ارسال رسل بوده گفته میشود نه دوران نبود پیامبران.۸ و فترت به این معنا به معنای دوران ضعف، تقیه و خانهنشینی است.
دورههای فترت
در دوران بعثت انبیاء از حضرت آدم(ع) تا پیامبر اسلام، چند دوره به عنوان دورهٔ فترت شمرده شده است:۹
- فترت میان ادریس و نوح.
- بین نوح و هود به مدت هشتصد سال.
- فترت میان صالح و ابراهیم به مدت ۶۳۰ سال.
- فترت میان عیسی و حضرت محمد(ص). آنچه به عنوان فترت معروف است و از آن سخن میگویند این دوره از فترت است که در برخی روایات ۵۰۰ سال۱۰و در برخی روایات ششصد سال۱۱ شمرده شده است. این دوره پس از ارسال انبیاء بنی اسرائیل است. مطابق نقل میان حضرت موسی و عیسی ۱۷۰۰سال فاصله بود و هیچ فترتی نبود و هزار پیامبر از بنیاسرائیل در این مدت مردم را دعوت میکردند.[۱۲]
دوره فترت و خالی نبودن زمین از حجت
در نگاه ابتدایی انقطاع رسل در یک دوره زمانی با خالی نبودن زمین از حجت ناسازگار است. به باور شیخ صدوق، اگر فترت به معنای خالی شدن زمین از حجت باشد، مخالف روایاتی است که میگوید زمین از حجت هیچگاه خالی نخواهد شد.[۱۳]برای رفع این ناسازگاری پاسخهای گوناگونی گفته شده است. گاه دورهٔ فترت به معنای انقطاع رسل نفی شده است و گاه حجت را اعم از انبیاء و اوصیاء و علماء دانستهاند.
شیخ صدوق با استناد به روایاتی که از اوصیاء این دوره نام میبرد، فترت را به معنای پنهان بودن و آشکار نبودن دعوت میداند نه نبود حجت.[۱۴]
شیخ طوسی نیز با استناد به خالی نبودن زمین از حجت میگوید به دلیل اندک بودن پیروان آنها، به دلیل ترس و تقیه آنها ظاهر نبودند.[۱۵] طبری[۱۶] و طوسی[۱۷] نیز مانند صدوق انقطاع رسل را نمیپذیریند و بر این باورند که برای همهٔ امتها پیامبری آمده است.
طباطبائی دورهٔ فترت را به نبود انبیای صاحب شریعت تفسیر میکند نه نبود مطلق انبیاء.[۱۸] جوادی آملی در یک احتمال دورهٔ فترت میان حضرت عیسی و حضرت محمد را به نبود انبیاء بنیاسرائیل تفسیر میکند.[۱۹]
برخی از مفسرین حجت را اعم از انبیاء و اوصیاء میدانند و هیچ امتی را از انبیاء یا اوصیاء آنان خالی نمیداند.[۲۰]
بیضاوی و مفسران دیگری نذیر در هر امتی را اعم از پیامبران و عالمان میداند.[۲۱]
زمخشری با پذیرش دوران فترت نبی، نذیر در امتها را انبیاء یا آثار آنان میداند.[۲۲]
مغنیه نذیران هر امت را پیامبران، کتابهایشان، مصلحان و عقل و فطرت میداند.[۲۳]
پانویس
۱) طبرسی، مجمع البیان،ج۳، ص۳۰۵، ذیل آیه ۱۹ سورهٔ مائده؛طوسی، التبیان، ج۳، ص۴۷۹
۲) قمی، ج۱، ص۱۶۵
۳) قرطبی، الجامع لاحکام القرآن،ج۶، ص۱۲۱
۴) جاحظ، رسائل الجاحظ، ج۳، ص۲۵۶
۵) صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۶۵۹
۶) طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۲۵۳
۷) طباطبایی، المیزان،ج۱۶، ص۲۴۴
۸) مهدیه رجایی، مهدی قندی، دورانهای فترت و پیوستگی زنجیره حجتهای الهی، امامت پژوهی،ش ۱۸، زمستان ۱۳۹۴
۹) مازندرانی، محمدصالح، شرح الکافی، ج۲، ص۳۵۱
۱۰) الروضة من الکافی، ج۸، ص۱۲۱، ح ۹۳. و مثله فی تفسیر القمّی، ج ۱، ص۲۳۲
۱۱) صحیح البخاری، ج ۴، ص۲۷۰.
۱۲) قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۱۲۱
۱۳) صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۶
۱۴) صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص۶۶۶
۱۵) طوسی، التبیان، ج۲، ص۱۹۴
۱۶) طبری، ج ۲۲، ص۸۶
۱۷) طوسی، التبیان، ج ۸، ص۴۲۵
۱۸) طباطبائی، المیزان، ج۱۶، ص۲۴۴
۱۹) جوادی آملی، تسنیم، ج ۲۲، ۲۲۹
۲۰) مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۳۳۲ و ج ۱۶،ص ۹۸
۲۱) بیضاوی، ج۴، ص۲۵۷
۲۲) زمخشری، کشاف، ج۳، ص۶۰۸
۲۳) مغنیه، الکاشف، ج۶، ص۲۸۷؛ مغنیه، تفسیر المبین، ص۵۷۵